سخنران:سمانه بیرجندی
موضوع: قربانیان شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی ایران “
مکان: کمیته دفاع از حقوق پیروان ادیان
تاریخ :10اکتبر 2021
ماهنامه بشریت :240
https://bashariyat.org/?page_id=28080#adyan
صفحه :14
لینکهای انتشار
https://english.bashariyat.org/?p=9491
http://azadegy.de/10.2021/10.10.2021.Adyan/5.Samaneh.Birjandi.mp3
https://www.youtube.com/watch?v=u0M3snikbSA
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا، آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند.(فریدون مشیری). تقریبا همه فلسفه های دنیا بر این عقیده هستند که هیچ چیز بدون علت آفریده نشده ولی اگر خوب بنگریم میبینیم بسیاری از پدیده ها لزومی برای وجودشان نیست گرچه علت وجودشان کاملا معلوم باشد. یکی از این پدیده ها که همچنان در ذهن بسیاری به عنوان یک بن بست باقی مانده شکنجه است. پدیده ای که به دست انسان آفریده شده و علیه خود او نیز به کار میرود. شایان ذکر است که میبینیم اجرای آن از طرف کسانی صورت میگیرد که ادعای پیروی از حقوق بشر را میکنند یا بر این ادعا هستند که از جانب خداوند در این جهان ماموریتی به آنها سپرده شده است. براساس ماده ۷ کنوانسیون بین المللی حقوق سیاسی و مدنی که جمهوری اسلامی ایران، یکی از امضاکنندگان آن است، صریحا استفاده از شکنجه منع شده است. مضاف بر این دست تعهدات بین المللی، بنا بر اصل ۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران «هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود.» علیرغم چنین قوانینی، در ایران فرهنگ مصونیت از مجازات وجود دارد .ممنوعیت اعمال شکنجه که در ماده ۷ کنوانسیون بین المللی حقوق سیاسی و مدنی ذکر شده، علاوه بر شکنجه جسمی به اعمالی که منجر به ایجاد آسیب روانی میشوند نیز اشاره دارد. نگهداری طولانی مدت در سلول انفرادی یکی از اشکال این شکنجه روانی است. ثابت شده است که نگهداری طولاتی مدت در سلول انفرادی منجر به ایجاد آسیب جسمی و روانی در قربانی میشود.در این پژوهش قصد در افشای نمایندگان خدا بی خبر از خدا دارم. حاکمان فعلی کشورم، ایران، که رسما اعلام میکنند شکنجه در زندانهای ایران وجود ندارد و لایحه منع شکنجه را نیز در مجلس باطل میشمارند. معمولا زندانی از همان ابتدای دستگیری به عنوان خوش آمدگویی مورد تحقیر قرار میگیرد، بخصوص آنکه این تحقیر با بارانی از حرفهای رکیک و فحاشی توام است. نوک تیز این فحاشی ها اغلب به طرف وابستگان درجه یک و بیشتر وابستگان مونث مثل خواهر، مادر و در صورت ازدواج همسر زندانی است. دراینجا قصد دارم به چند تن از قربانیان شکنجه از سال های گذشته تا به امروز اشاره کنم. زیرا که اگر بخواهم موضوع قربانیان شکنجه رادر دوره چهل وسه ساله حکومت جمهوری اسلامی مطرح کنم، شمارش آن از دست خارج خواهد شد.در ابتدا مسئولان سعی در عادی سازی و رواج خشونت دارند که این نشان دهنده بی مسئولیتی حاکمیت برابر جان زندانیان است. بسیاری از این موارد در سالهای گذشته و به واسطه بالارفتن قدرت شبکههای اجتماعی، بیشتر اطلاعرسانی شد. بسیاری از این موارد هم که عمدتا در بازداشتگاههای شهرهای کوچک و کمتر شناخته شده اتفاق میافتد، شاید هیچوقت رسانهای نشوند. در برخی موارد شکنجههای شدید جسمانی در کنار ممانعت مقامات زندان از فراهم آوردن شرایط درمانی برای فرد بازداشت شده، موجبات مرگ او را به وجود آورده است. بهنام محجوبی، از دراویش گنابادی بازداشت شده و ساسان نیکنفس، زندانی سیاسی، به دلیل شرایط نامناسب جسمانی و عدم دسترسی به امکانات درمانی جان خود را از دست دادند. کشته شدن ستار بهشتی، کارگر و وبلاگنویس بازداشتی، زیر شکنجههای شدید ماموران در سال ۱۳۹۱ هم یکی از تلخترین نمونههای مرگ زندانیان تحت شکنجه است. تداوم روند برخوردهای خشونتآمیز با بازداشتشدگان در سالهای گذشته و بالارفتن تعداد زندانیانی که به دلیل شکنجه جان خود را از دست دادهاند، نشان دهنده آن است که مقامات و مسئولان قضایی در جمهوری اسلامی ایران با بیتوجهی به این موضوع سعی در «عادی» جلوه دادن اینگونه برخوردهای خشن و رواج مجازاتهای خشونتآمیز غیرانسانی دارند. پرسش اینجاست که نگاه حاکمیت و در راس آن دستگاه قضایی ایران به مساله «جان زندانیان» چیست؟ اصرار حاکمیت بر شکنجه و بدرفتاری و اعمال زور و خشونت بر فرد بازداشت شده گواه آن است که مقامات در صدد مشروعیت بخشی به این روایتاند که «شکنجه بخشی از مجازات فرد بازداشتیست». اتکا به همین روایت است که اساسا اعمال هرگونه شکنجه در غیرانسانیترین حالت آن را که به کشته شدن فرد بازداشتی میانجامد، مجاز تلقی میکند و زمینه نگاه و میزان مسئولیتپذیری حاکمیت برابر «جان زندانی» را بنیان میگذارد. به تازگی سازمان عفوبینالملل در بیانیهای گفته است که «مقامات ایرانی در مورد دستکم ۷۲ نفر که از ژانویه ۲۰۱۰ در بازداشتگاههای جمهوری اسلامی جان خود را از دست دادهاند، پاسخی ندادهاند.» بیتفاوتی مقامات به جان زندانیان در ایران و سکوت مداوم آنها برابر فریاد دادخواهی خانوادههای برخی از این زندانیان نشان میدهد که مقامات ایران علیرغم تمام واکنشهای بینالمللی و افکار عمومی جامعه ایرانی، بر رویه خود مبنی بر اعمال شکنجه و سکوت برابر چرایی مرگ بسیاری از زندانیان اصرار دارد. افشاگریهای اخیر از چگونگی و تداوم فشار و شکنجه بر زندانیان، به عنوان نمونه انتشار فیلمهای دوربینهای مداربسته زندان اوین و یا صداهای ضبط شده زندانیان که شکنجههای اعمال شده بر خود را شرح میدهند، افکار عمومی را با این پرسش مواجه کرده است که چرا هیچ نظارتی بر عملکرد این ماموران و مقامات مسئول در برخورد با زندانیان وجود ندارد؟ گویی این عدم نظارت خود نشان دیگری از چشم بستن به روی واقعیتها کشته شدن بازداشتشدگان در زندانهای ایران است. کشته شدن بازداشتشدگان تحت شکنجههای غیرانسانی در بازداشتگاهها و زندانهای ایران همواره با توجیهات و سناریوسازیهای مختلفی روبرو بوده است. سناریوهایی که در بیشتر آنها مرگ فرد بازداشت شده عمدتا به دلیل رفتار خودسرانه و یا براساس اتفاقی غیرعامدانه عنوان شده است. شیوه معمول نهادهای امنیتی و قضایی برای وارونهکردن واقعیت و تحمیل روایت خود از مرگ فرد بازداشت شده که از سالها پیش شگرد و شیوه اصلی مقامات قضایی بوده و هست.زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانیـکانادایی که در سال ۱۳۸۲ و پس از سفر به ایران دستگیر شد، در جریان بازجویی جان باخت و روایت حاکمیت از این قتل یکی از این موارد است. زهرا کاظمی در حالی که مدت ۱۸ روز در بازداشت به سر میبرد، به دلایلی بسیار مشکوک جان باخت. مقامات دادستانی دلیل مرگ او را «غشکردن» و «برخورد سر زهرا کاظمی با زمین و نهایتاً ضربه مغزی» ذکر کردند. با اینحال روایتهای زیادی از دلیل مرگ او بر اثر شکنجه منتشر شد. مرگ کاووس سیدامامی، فعال محیط زیست ایرانیـکانادایی که در روایت مقامات قضایی از آن به عنوان خودکشی یاد میشود نیز یکی دیگر از نمونههای سناریوسازی مقامات درباره کشته شدن بازداشتشدگان است. دو هفته پس از بازداشت کاووس سید امامی مقامات قضایی با اعلام مرگ وی در زندان مدعی شدند که وی خودکشی کرده است. در آن زمان وکیل خانواده سیدامامی اعلام کرده بود در گزارش معاینه اولیه پزشکی قانونی «میزان کبودیها در نقاط مختلف بدن، جای تزریق پوستی روی جسد و وضعیت نعش که نشان میدهد فوت چه زمانی اتفاق افتادهاست» مشهود بودهاست. وکیل سیدامامی گفته بود که علت دقیق مرگ از سوی پزشکی قانونی اعلام نشده است. در یکی از آخرین موارد از کشته شدن افراد پس از بازداشت روز پنجشنبه ۱۸ شهریورماه ۱۴۰۰، گزارش شد که خانواده یاسر منگوری، شهروند اهل پیرانشهر پس از یک تماس تلفنی از سوی وزارت اطلاعات از جان باختن فرزند خود مطلع شدند. آقای منگوری در تاریخ ۲۶ تیرماه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود. بنابر گزارشها، خانواده یاسر منگوری بارها از اواخر تیرماه، جهت پیگیری از وضعیت وی به مراجع قضایی و امنیتی مراجعه کرده بودند اما پاسخی دریافت نکرده بودند. با این حال مرکز رسانه قوه قضاییه مرگ یاسر منگوری زندانی کرد «زیر شکنجه و در حین بازداشت» را تکذیب کرده و ادعا کرده که او در درگیری مسلحانه کشته شده است. این شکل از سناریوسازیها درحالی هنوز هم از سوی مقامات قضایی و رسانههای وابسته به حکومت پیگیری میشود که پرسشهای زیادی درباره چرایی تداوم اعمال شکنجه و کشته شدن بازداشتشدگان وجود دارد. شاید افکار عمومی آنچنان به روایتهای حاکمیت از کشته شدن بازداشتشدگان در زندانهای ایران و یا تکذیب مکرر گزارشهای مربوط به شکنجه روحی و جسمی در زندانها از سوی مقامات واقعی ننهند اما امروز بیش از پیش با این پرسش روبرو میشوند که چرا حاکمیت تا این حد ناچار به اتکا بر ساختن روایتهایی گوناگون و گاه تناقض برانگیز برای توجیه رفتار خشونتبار خود در زندانهاست و هیچگاه مسیری برای پایان بخشیدن به این چرخه خشونت تعریف نکرده است؟ این تحمیل روایت مبتنی بر اعمال خشونت از طریق سناریوسازی نه تنها در مشروعیت بخشی به شکنجه و کشته شده زندانیان در بازداشت، بلکه در توجیه اعدام نیز برای حاکمیت نقش مهمی دارد. سناریوسازیهای رسانههای حکومتی در سالگرد اعدام نوید افکاری موید این موضوع است؛ سناریوسازیهایی که در آن بیتوجه به تناقضهای آشکار روایت و بیپاسخ گذاشتن بسیاری از سوالات اساسی فقط قصد داشت تا اجرای این حکم غیرانسانی را موجه جلوه دهد. نوید افکاری ۲۲ شهریور ۹۹ در زندان عادل آباد شیراز اعدام شد. گزارشات مختلفی از شکنجه او برای اخذ اعتراف اجباری منتشر شد اما قوه قضاییه ایران ضمن تکذیب شکنجه افکاری گفته بود که او در شرایط عادی اعتراف کرده است .اما در همین زمان صدای شاهین ناصری که آن زمان مشغول گذراندن دوره محکومیت خود برای جرایم غیرسیاسی در شیراز بوده پخش شد که به عنوان شاهد شکنجه نوید افکاری، این ادعا را تکذیب میکرد .شاهین ناصری که کارشناس بازرگانی بود، در برگه “تحقیق از شاهد” جزئیات روزی را توصیف کرده بود که نوید افکاری را در شیراز “هنگام شکنجه” دیده است .بر اساس این چهار ورق شهادتنامه، شاهین ناصری گفته است هنگامی که در اداره آگاهی شیراز بوده صدای فریاد نوید افکاری را شنیده و صحنه کتک خوردن او به دست دو مامور لباس شخصی را به چشم دیده است. اما دیری نگذشت که پس از انتشار افشاگری شاهین به طرز مشکوکی کشته شد. امیرحسین حاتمی جوان 22 ساله، اهل شهرستان سیروان از توابع استان ایلام که روزپنجشنبه، یکم مهر 1400، جان باخت و دلیل مرگ امیرحسین حاتمی در اثر شکنجه و برخورد باتوم به سرش بوده است .بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی «قوه قضاییه، سازمان زندانها و علی خامنهای، رهبر ایران» را مقصر دانستند .بهدنبال انتشار خبر درگذشت امیرحسین حاتمی، جمعی از نزدیکان او از جمله خانواده این زندانی، 3 مهرماه مقابل زندان فشافویه، تهران بزرگ تجمع کردند .ویدئوهایی که در شبکههای اجتماعی توسط کاربران منتشر شده خانواده و خویشاوندان امیرحسین حاتمی را نشان میدهد که در مقابل زندان بزرگ تهران شعار «قوه قضاییه جوابگو، جوابگو» سر میدهند. گفته میشود پدر امیرحسین اعلام کردهاست که تا زمانی که مسئولان سازمان زندانها دلیل قتل فرزندش را اعلام نکنند، حاضر به تحویل گرفتن جنازه او نیست .پیرو انتشار خبر مرگ مشکوک امیرحسین حاتمی، روابط عمومی اداره کل زندانهای استان تهران از تشکیل کمیته بررسی فوت امیرحسین حاتمی خبر داد .قوه قضائیه ضمن تایید خبر مرگ این زندانی نوشت که «در حال حاضر کمیتهای برای بررسی موضوع فوت آقای حاتمی در زندان مستقر شده است اداره کل زندانهای استان تهران ادعا کرده است که در صورت «احراز خطا با عوامل برخورد خواهد شد. » این دومین حادثه مرگ در زندان طی هفته گذشته تاکنون استخانواده مهرداد طالشی، جوان ۲۱ ساله دیواندرهای هم که جنازهاش بهمن ۱۳۹۹ چند روز بعد از بازداشت به خانواده او تحویل داده شد، اطلاعیه نیروی انتظامی مبنی بر جان باختن او بر اثر ایست قلبی را کذب محض خواندند. یکی از نزدیکان آقای طالشی به رادیو فردا گفته است که خانواده او در حالی جنازه فرزندشان را تحویل گرفتهاند که در سر او آثار جراحت و بخیه وجود داشته است .این اسامی، تنها اسامی آن دسته از زندانیانی است که خبر جان باختنشان در زندان رسانهای شده است. اسامی بسیاری از جانباختگان به دلیل فشارهای امنیتی بر خانوادههای آنها یا عدم دسترسی خانوادهها به رسانهها، تاکنون به رسانهها راه نیافته. خانوادههایی که جنازههای فرزندان زندانی خود را به دلیل فشارهای امنیتی، شبانه به خاک سپردهاند و حق سوگواری هم از آنها سلب شده است. قوانین ایران و آیین نامههای مربوط با حقوق زندانیان و متهمان موارد متعددی وجود دارد که در آنها به حقوق شهروندی زندانیان و متهمان تاکید شده است؛ چه در قانون اساسی ایران و یا آییننامه اجرایی سازمان زندانها. قواعد و قوانینی مانند: اصل برائت متهمان، منع شکنجه، منع گرفتن اعتراف اجباری زیر شکنجه، ممنوعیت هتک حرمت و حیثیت کسی که زندانی یا دستگیر شده، حق استفاده از وکیل، حق دسترسی به درمان، بهداشت، آب و غذا و حق ملاقات و تماس برای زندانی و غیره…نقض آشکار حقوق بشر در موضوع شکنجه و رفتارهای غیرانسانی با بازداشت شدگان از جنبه دیگری نیز قابل بررسی است؛ آنگونه که در قانون مجازات اسلامی در بخش تعزیرات، برای نقض بسیاری از قوانین مربوط به حقوق زندانیان و متهمان توسط مأمورین قضایی یا غیرقضایی مجازات تعیین شده است. با اینحال هیچگاه برخورد قضایی شفاف با عاملین این قتلها صورت نگرفته است. در بسیاری از این موارد پیگیریهای خانواده فرد قربانی با موانع و مشکلات فراوانی از سوی دستگاههای امنیتی و قضایی روبرو شده است و یا در برخی دیگر از موارد، مقامات قضایی به محاکمه عوامل پاییندستی بسنده کردند و به این ترتیب سطح فاجعه کشته شدن زندانی تحت شکنجه را به قصور یک مامور ساده تقلیل دادند. در هیچیک از موارد جنجالبرانگیز مرگ بازداشتشدگان در زندان، دادگاهی برای محاکمه افراد اصلی و مسببان این فجایع برگزار نشد. به تعبیری یک قانون نانوشته، تمامی افراد تعیینکننده در بروز این فجایع در زندانها و بازداشتگاههای ایران را از محاکمه و پاسخگویی مصون کرده است. هرچند پس از انتشار تصاویر دوربینهای مداربسته زندان اوین و افشای برخورد خشن ماموران با زندانیان، رئیس زندان اوین بابت اینگونه برخوردها «عذرخواهی» کرد اما حاضر به استعفا از سمت خود نشد و تنها به برخورد با برخی عوامل پاییندستی بسنده کرد. به نظر میرسد که رویه مصونیت برای افراد بالادستی در دستگاه قضایی که به هر شکل در نقض آشکار موارد حقوق بشر نقش داشتند همچنان پابرجاست. با تمام این اوصاف هستند زندانیانی که دستگاه جهنمی را با تمام ابتکارات و عظمت خود به مسخره گرفته اند و با مقاومت خود کمر آن را بارها شکسته اند. آنها دردها و رنج ها را با ایمانی راسخ پشت سر میگذارند و گاه بدون لحظه ای تسلیم حکم رهایی و آزادی را به دست میاورند و آنگاه است که در ورای آنها و در هنگام آزادی این شعر معروف خوانده میشود. شعری که امیدواریم یک بار برای همیشه برای همه زندانیان سیاسی خوانده شود و پس از آن ایران، هرگز رنگ زندان سیاسی و زندانی سیاسی را به خود نبیند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر