ا موضوع ” وضعیت دین ودینداری در نیم قرن اخیر”
حکومت ایران قبل از انقلاب جمهوری اسلامی در ایران، حکومت دینی نبود، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حکومت جمهوری اسلامی ایران با انواع سیاست هایی که به کار برد، سعی وافری در اسلامی کردن جامعه داشت. سوال اصلی اینجاست که آیا هم زمان با فرآیندهای رسمی اسلامی کردن جامعه یا سیاست های جامعه پذیری سیاسی – مذهبی، دین داری فردی ایرانیان نیز افزایش یافت یا این که وضع به گونه دیگر است؟ نتایج بررسی های اخیر نمایانگر کاهش شدید تمایل به دین داری و بالاخص تمایل به مذهب شیعه در میان مردم ایران بعد از انقلاب است. برخی کارشناسان امور ایران، دینگریزی ایرانیان را نتیجه نارضایتی جمعیت وسیعی از حاکمیت در ایران میدانند که مدت 4 دهه از سال 1357 تا کنون، قدرت مطلق را در کشور در دست دارد و معتقدند که باعث ناکامیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنها شده است. نتایج یک نظرسنجی انجام شده توسط موسسه «گمان» نشان میدهد بیش از نیمی از ایرانیان از دینداری به بیدینی رسیدهاند. براساس اعلام وبگاه گمان این نظرسنجی که با عنوان «نگرش ایرانیان به دین» به مدت 2 هفته انجام شده و بیش از 50 هزار نفر در آن شرکت کردهاند. با سطح اطمینان 95٪ و حاشیه خطای 5٪ قابل تعمیم به این جمعیت است. بر اساس نتایج این نظرسنجی، 78٪ ایرانیان به خدا باور دارند. همچنین 37٪ به مفهوم زندگی بعد از مرگ، 30٪ به بهشت و جهنم، 26٪ به جن و 26٪ به «ظهور منجی برای بشریت» معتقد هستند. حدود 20٪ از جامعه نیز به هیچیک از این موارد اعتقاد ندارند. مرکز نظرسنجی گمان اعلام کرد که نتایج این نظرسنجی همچنین نشان میدهد درحالیکه 32٪ جامعه خود را «مسلمان شیعه» میدانند، 9٪ خود را خداناباور (آتئیست)، 8٪ معنویتگرا، 7.5٪ زرتشتی، 7٪ ندانمگرا و 4.5٪ خود را مسلمان سنی فرض میکنند. همچنین گرایش به عرفانگرایی (تصوف)، انسانیتگرایی، مسیحیت و بهائیت در کنار گرایشات دیگر در جامعه ایران حضور دارند. حدود 22٪ جامعه نیز خود را نزدیک به هیچ یک از این گرایشات نمیدانند. حدود نیمی از شرکتکنندگان در این نظرسنجی اظهار داشتهاند که از دینداری به بیدینی رسیدهاند. همچنین حدود 6٪ جامعه از یک گرایش دینی به گرایش دینی دیگر تمایل پیدا کردهاند. طی چهار دهه گذشته در نتیجه حمایت دولت و دستگاه رهبری، شمار روحانیون در کشور چندین برابر شد، و
هرچه گذشت محبوبیت و احترام آنها نزد شهروندان ایرانی کمتر شد. دلایل و نشانه های کاهش محبوبیت روحانیت: به جرئت می توان گفت که بسیاری از مردم قبل از انقلاب به روحانیت اعتماد داشته و این نهاد را پناهگاه خود می دانسته اند. در آن زمان روحانیون در قدرت سیاسی نقشی نداشتند، اما از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، تغییرات اجتماعی بسیاری رخ داد که نمایانگر افول شدید محبوبیت روحانیت، به ویژه روحانیت مدافع نظام به شمار می رود. برخی این امر را با پدیده دین گریزی جامعه ایران مرتبط می دانند. کاهش میزان اعتماد و محبوبیت روحانیون در جامعه البته دلایل دیگری هم دارد. از نظر شبیری زنجانی، یکی از مراجع تقلید قم این دلایل عبارتند از: ورود روحانیون به عرصه سیاسی؛ سطح علمی پایین بسیاری از آنها ( که مثل واضح آن رییس جمهور اخیر ایران با 6 کلاس سواد است) ؛ رفتار ناشایست و عملکرد نادرست برخی از آنها؛ و فاصله با مردم از جمله دیگر دلایل این امر: پاسخگو نبودن به نیاز جامعه؛ سکوت درباره مشکلات و نگرانیهای اصلی مردم؛ ترویج اوهام و خرافات؛ وابسته بودن به نهاد قدرت و در حقیقت نماد حکومت بودن به طوری که خشم از حاکمیت به نفرت از آنها منجر می شود. در دوران شیوع سنگین کرونا در ایران دیدیم که چطور روحانیون به بسته شدن در امامزاده ها و مکانهای زیارتی شدیدا اعتراض کردند و امامزاده ها رو مرکز شفای بیماران بیان میکردند. طبق ماده 2 اعلامیه جهانی حقوق بشر : عدم تبعیض و طبق ماده 25: حق خوراک، مسکن، مراقبتهای طبی و خدمات لازم اجتماعی برای همه، دولت ایران در برابر سلامتی همه شهروندان ایران مسیولیت دارد اما با این حال رهبر جمهوری اسلامی از ورود واکسن کرونا از کشورهای اروپایی و امریکا به ایران ممانعت کرد و صدها هزار از هموطنان مان جان شان رو از دست دادند. این در حالی است که تمامی اعضای دولت و خانه رهبری در ابتدای شیوع این بیماری، همگی واکسن فایزر رو برای خود و خانواده هایشان دریافت کرده بودند. کاهش حضور روحانیون در مجلس تنها نشانه رویگردانی مردم از این قشر نیست، بلکه موارد متعددی هم هست که به عنوان نمونه، به برخی از آنها اشاره می شود. بر اساس یک نظرسنجی در سال ۱۳۸۰، ۵۲% مردم معتقد بودند که روحانیت اعتبار پیشین خود را از دست داده است. طبق نظرسنجی دیگری در سال ۸۶، رتبه اعتماد به معلمان یک و رتبه روحانیون هفت بود. اکنون و با گذشت بیش از بیست سال، مطمئنا رتبه این قشر تنزل کرده است. طبق ماده 12: عدم دخالت در احوال شخصی: احدی در زندگی خصوصی، امور خانوادگی، اقامتگاه یا مکاتبات خود نباید مورد مداخله های خودسرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نباید مورد حمله قرار گیرد. اما به وضوح میبینیم که در طی این سالها در ایران چیزی به اسم زندگی خصوصی و حریم خصوصی وجود ندارد. جان و مال، خانواده و شرف انسانها به سادگی مورد تعرض این حکومت اسلامی قرار میگیرد. از دیگر نشانه های رویگردانی مردم از روحانیون می توان به موارد ذیل اشاره کرد: شعارهای تند علیه روحانیت و حمله به مدارس و حوزه های علمیه در اعتراضات سال های گذشته؛ نشر شب نامه ها علیه برخی مراجع تقلید در شهر قم، از قبیل اتهام مکارم شیرازی به فساد مالی و لقب دادن به وی به عنوان “سلطان شکر”؛ بی اعتنایی و یا بی تفاوتی نسبت به فتاوی مراجع؛ بدرفتاری در اماکن عمومی و معابر با روحانیون به گونه ای که خیلی از آنها هنگام سفر به شهرهای بزرگ و به ویژه تهران، لباس روحانیت را در می آورند تا شناسایی و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند؛ خودداری بسیاری از خانواده ها از دادن دختران خود به طلاب و یا دعوت از روحانیون برای حضور در مراسم میهمانی های خانوادگی؛ جکهای فراوانی که در میان مردم دهان به دهان می شود، و از تنزل شأن و تحقیر روحانیون در جامعه حکایت دارد. به علاوه، هرچند حکومت مجوز تولید کارهای هنری منتقد روحانیت را نمی دهد، اما در فیلمهایی مانند “مارمولک” و فیلمهای مربوط به زندگانی پیامبران و امامان، کنایه های آشکار و پنهان در انتقاد از روحانیون مشاهده می شود. دلیل کاهش اعتماد و مشروعیت روحانیت نزد مردم را باید درون خود نظام و روحانیت طرفدار نظام جستجو کرد. روحانیت به جای نظارت و انتقاد از حکومت و حمایت از مردم، خود متصدی پستهای اجرایی حکومت شد. این مسأله هم قدرت و هم ثروت برای روحانیون در پی داشت، و در نتیجه مردم از روحانیت متنفر شده و آن را مسؤول هر عیب و نقصی در نظام سیاسی و اقتصادی کشور می بینند. سوال مهم دیگری که اینجا مطرح میشود این است که حکومتهایی که به نام یک دین و یا خوانشی از اسلام خود را تعریف میکنند چه کاری بیش از حکومتهای غیردینی انجام دادهاند و دینی بودن این حکومتها چه دستاورد مثبت ویژهای برای مردم داشته است؟ داعش در این سالها در عراق و سوریه چه کارنامهای دارد و یا سالها حکومت طالبان در افغانستان چه نتیجه مشخصی برای مردم داشت؟ حکومتهای دینی و حکومت کردن به نام امر قدسی چه امتیاز ویژهای نسبت به سایر حکومتها برای مردم دارند و آیا احکام و اصول مذهبی میتوانند در دنیای امروزی پایه قوانین و شیوه اداره کشور را به درستی در دست داشته باشند. همین پرسش را میتوان درباره جمهوری اسلامی و پیامدهای آن در ایران مطرح کرد. نیروهای اسلامگرا در سالهای پیش از انقلاب وضعیت بد اقتصادی، فقر و بسیاری دیگر از آسیبها و پدیدههای منفی جامعه را به عدم حضور دین و یا سکولار و غربی بودن حکومت نسبت میدادند و مدعی بودند آموزههای دینی، اجتهاد و فقه پویا میتوانند نقشه راه جامعه برای برپایی بهشت زمینی باشند. امروز پس از 42 سال میتوان بهگونهای عینی درباره کارایی حکومت دینی در حوزههای گوناگون اقتصادی و اجتماعی به داوری نشست. حکومت مذهبی در ایران تا چه اندازه توانسته است به آرمانها و وعدههای خود جامه عمل بپوشاند و ایران را به «ام القرای» دنیای اسلام تبدیل کند؟ حکومتی که به نام مذهب و معنویت بهروی کار آمده چه کارنامهای در زمینه ارزشهای اخلاقی و معنویت از خود بر جا گذاشته است؟ آیا اسلامی بودن حکومت توانسته است برای جامعه فضایل اخلاق بیشتر و فساد کمتر به ارمغان آورد؟ آیا اسلامی بودن حکومت به گسترش نوعی اخلاق سیاسی برتر و متفاوت و بهدور از نیرنگ و دروغ منجر شده است؟ وضعیت اقتصاد و محیط زیست در ایران چگونه است؟ آیا آنچه که اقتصاد اسلامی نامیده میشد و میشود رفاه، پیشرفت و سطح زندگی مطلوب برای مردم به بار آورده است؟ آیا حکومت دینی سبب کاهش مشکلات طبیعی مانند خشکسالی شده است؟ آیا دستگاه قضایی اسلامی نسبت به نظامهای قضایی دیگر کاراتر و عادلانهتر است؟ آیا دزدی، تقلب و رشوه در جامعه ایران کمتر از بقیه کشورها و یا ایران پیش از انقلاب است؟ آیا اسلامی بودن حکومت توانسته است رابطه ایران را با سایر کشورهای مسلمان نشین بهبود بخشد؟ آیا پیروان سایر ادیان و سایر گروههای مردم در سایه حکومت اسلامی از حقوق و آزادیهای دینی و فرهنگی برخوردار بودهاند؟ وضعیت آزادی بیان، شفافیت سیاسی و فعالیت احزاب، انتخابات و گردش دموکراتیک قدرت چگونه است؟ آیا پس از سال ۱۳۵۷ زندانهای ایران از زندانیان عقیدتی و سیاسی خالی شدهاند؟ آیا حکومت دینی به کرامت انسانی و آزادیهای فردی و شهروندی احترام میگذارد؟ پاسخ به بسیاری از این پرسشها چندان دشوار نیست. در برخی حوزهها آمارهای رسمی ملی و بینالمللی بخوبی جایگاه و وضعیت امروزی ایران در مقایسه با گذشته و سایر کشورها روشن میکنند. کمتر کسی در ایران حتی در میان دستاندرکاران حکومتی باور دارد که جامعه امروز ایران، زندگی روزمره بسیاری از مردم، محیط زیست، بازار کار و یا اقتصاد در وضعیت مطلوبی قرار دارند. حکومت دینی در حوزه اخلاق عمومی و مبارزه با فساد هم کارنامهای بشدت منفی دارد و بحران اخلاقی جامعه و آسیبهای گوناگون اجتماعی هیچگاه در دوران معاصر تا به این اندازه ژرف و نگرانکننده نبودهاند. تجربه جمهوری اسلامی مانند دیگر حکومتهای تئوکراتیک(حکومت مذهبی) نشان داد که دینی بودن حکومت به هیچ معجزه خاصی در اقتصاد، جامعه و محیط زیست منجر نمیشود. وجود دین حداکثری در جامعه، نماز جمعه، دعا و نماز باران و عزاداری مذهبی و حجاب نتوانستهاند جلوی زلزله، بیآبی و خشکسالی و نابودی فاجعه بار تالابها، رودخانهها و سفرههای آب زیر زمینی را بگیرند. بخشی مهمی از مشکلات مهم اقتصادی، زیست محیطی و آسیبهای اجتماعی به ناکارایی دست اندرکاران و بیسیاستها ناشی میشود. رانت سیاسی و الویت دادن به «تعهد مکتبی» در برابر تخصص و کارایی سبب فرار مغزها، فقیر شدن روزافزون نیروی انسانی و نابسامانیهای مدیریتی فاجعه آوری شده است. در اینجا میتونم بگم: بوضوح شاهد نقض سه هدف از ۱۷ هدف اصلی سند ۲۰۳۰ هستیم: ۱- پایان دادن به فقر در تمامی اشکال آن در همه جا. 2- پایان دادن به گرسنگی، دستیابی به امنیت غذایی و بهبود تغذیه و ترویج کشاورزی پایدار 3.- تضمین زندگی سالم و ترویج رفاه برای همه در تمام سنین هستیم. دخالت دین در حکومت حتی در حوزههایی مانند اخلاق عمومی، رابطه با معنویت که به کارکرد نمادین نهاد دین در جامعه مربوط میشود هم بسیارناموفق است. فساد که تا بالاترین ارکان حکومتی و نهادهای رسمی نفوذ کرده و رقمهای نجومی را در بر میگیرد معنادارترین نماد شکست حکومت دینی در ایران است. با چنین کارنامهای است که میتوان گفت چالشها و مشکلات جامعه ایران با حکومت دینی تشدید مییابد ومردم ایران هر روز نسبت به روز قبل بیشتر از مفهوم دین بالاخص دین اسلام فاصله میگیرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر