سخنران:سمانه بیرجندی
موضوع: هویت ملی در نوجوانان و جوانان
مکان: کمیته دفاع از حقوق جوان و دانشجو
تاریخ :19 دسامبر2021
ماهنامه بشریت :244
https://bashariyat.org/?page_id=28614
صفحه :10
لینکهای انتشار
https://deutsch.bashariyat.org/?p=5457
http://azadegy.de/12.2021/19.12.2021.Javan/5.Samaneh-Birjandi.mp3
https://bashariyat.org/?p=28448
Nationale Identität bei Jugendlichen
بسیاری از پژوهشهای سالهای اخیر پیرامون هویت جمعی و ملی در ایران، بهویژه در میان جوانان، به موضوع بحران هویتی اشاره میکنند. چرایی، چند و چون و دامنه این بحران موضوع بحثهای فراوانی در نوشتههای دانشگاهی است. به نظر میرسد بحران هویتی از جمله به نوع رابطه و همزیستی هویتهای گوناگون جمعی (ملی، دینی، قومی، منطقهای و فرهنگی) و نیز تجربههای فردی و جمعی هویتی، در چارچوب یک حکومت دینی (شیعه) بازمیگردد. نوشتههای پژوهشی پیرامون هویت جمعی در ایران از جمله نشان میدهند که مسائل هویتی، مانند هر کجای دیگر دنیا، فقط بحثهای انتزاعی آکادمیک، روشنفکری و یا گفتمان رسمی هویتی نیست. بخشی از این بحران به روندها و تجربههای جامعهپذیری جوانان و کسب و درونی کردن هویت جمعی مربوط میشود. هدف ما بررسی گفتمان هویتی نظام آموزشی، به عنوان یکی از اصلیترین نهادهایی که در ساخت و پرداخت هویت جمعی مشارکت میکند و نیز نوع رابطهای که جوانان با این نهاد دارند را دنبال میکند. هویت، اشارهای است به یک مرجع، چیزی که میان تخیل و واقعیت، میان زمان تاریخی (دوران) و زمان تجربه مشخص فردی و میان فرد و اجتماع واقع شده است و این واژهها، مفاهیم و نشانههای هویتی در وجه نمادین تعریف فرد را ممکن میکنند. در این نظم تخیلی است که افراد، خود و عناصری را که به آنها اجازه میدهند هویت گروهی، فرهنگی، قومی، ملی و یا منطقهای خود را در این دنیا تعریف کنند، مییابند. میزان بستگی، تعلق و وفاداری افراد به این عناصر و نمادها، نمایانگر احساس هویت ملی آنهاست. هویت ملی بخشی از هویت فردی را هم تشکیل میدهد. برای مثال ایرانی بودن در خون کسانی که به عنوان ایرانی بهدنیا میآیند نیست. ما ایرانی بهدنیا نمیآییم؛ ما در فرایند تجربههای اجتماعی و شخصی خود ایرانی میشویم. به گفته دیگر، ایرانی بودن به معنای یادگرفتن ایرانی بودن در زمان و مکان خاصی است و این یادگیری برای همگان به یک گونه اتفاق نمیافتد. ایرانیها وجود دارند به این خاطر که کشوری بنام ایران با پیشینه، جغرافیا و فرهنگ ویژه خود وجود دارد. این بدان معناست که هویت، پدیدهای پویاست و تحول آن در طول زمان، از جمله، نتیجه رابطه دیالکتیکی است که میان نهاد هویت جمعی و تجربههای شخصی و ذهنیتی وجود دارد. ازهنگام پیدایی دولت-ملتها، آموزش رسمی به عنوان نهاد کنترل اجتماعی در همه دنیا، به یکی از اصلیترین بازیگران روندهای هویتیابی نسل جدید تبدیل شده است. مدرسه و دانشگاه، تاریخ و جغرافیای کشورها، میراث فرهنگی و زبان، شخصیتهای مهم، ساختار سیاسی و حقوقی، و نشانههایی که از گذشتههای دور و نزدیک وجود دارند را در قالب برنامه درسی به نسل جوان میآموزد. یکی از نخستین کتابها نامه خسروان به قلم جلالالدین فرهاد میرزا قاجار (۱۸۶۷) نام داشت که در بمبئی چاپ شده بود. نویسنده در دیباچه کتاب که داستان پادشاهان پارس است، انگیزه خود از نوشتن آن را آشنایی نسل جوان با گذشتههای دورترمیداند. تاریخ سلاطین ساسانی یکی دیگر از کتابهای منتشر شده پیش از انقلاب مشروطیت است. این کتاب بخش مربوط به ساسانیان (کتاب هفتم) مجموعه “پادشاهیها بزرگ دنیای قدیم” نوشته جرج رالینسون بود که محمد حسین فروغی، پدر محمد علی فروغی، آن را به زبان فارسی برگردانده بود. خود این واقعیت تاریخی نشان میداد که تاریخ نگاری در شکل امروزی و آکادمیک آن در ایران پیش از نیمه دوم قرن نوزدهم وجود نداشت. اولین کتاب درسی تاریخ به معنای واقعی کلمه را محمد علی فروغی با عنوان “دوره ابتدایی از تاریخ عالم [جلد اول] تاریخ ایران” برای تدریس در مدرسه علوم سیاسی که به تازگی بنا شده بود نوشت. این کتاب بعدها برای استفاده دوره ابتدایی، ساده نویسی شد و با عنوان “تاریخ مختصر ایران” (سوم و چهارم ابتدایی) و “تاریخ مختصر ایران و عالم” (پنجم و ششم ابتدایی) در دسترس دانش آموزان قرار گرفت. همه این کتابها در آن زمان بسیار تازگی داشتند، چرا که به جز آثار ادبی مانند شاهنامه، متن آموزشیای برای آشنایی با تاریخ گذشته ایران وجود نداشت. دوران رضا شاه را باید زمانه نهادی شدن رمان ملی ایران و گفتمان هویت ملی در نظام آموزش در حال گسترش با تکیه بر تمدن ایرانی دوران باستان نامید. پژوهشها بر روی کتابهای درسی دوره رضا شاه، همگی بر جایگاه هویت ملی و تاریخ ایران باستان تکیه میکنند نشان میدهد که داوری کتابهای درسی پیرامون حمله اعراب به ایران و خلافت اسلامی نه دین اسلام و مشروعیت قدسی آن، که به نوع رابطه حاکمان خلافت اسلامی با ایرانیان و منافع آنها بستگی داشته است. در کتاب فارسی سال چهارم دبستان (۱۳۴۹، ص۱۶) در درسی بنام گنج نامه از سفر آموزشی گروهی از دانش آموزان یاد میشود که برای دیدن سنگ نوشتههای هخامنشیان به کوههای الوند در اطراف همدان میروند. معلم با اشاره به متن سنگ نوشته ” منم داریوش، پسر ویشاب هخامنشی، پادشاه بزرگ، پادشاه پادشاهان، پادشاه کشورهای فراوان، کشورهایی با مردمان گوناگون” به دانشآموزان یادآوری میکند که در هر گوشه از خاک وطن ما از این قبیل آثار و یادگارهای باستانی وجود دارد : “آین آثار پدران ماست. گفتمان نظام آموزشی در سالهای پس از ۱۳۵۷ پیرامون هویت جمعی شاهد چرخش مهمی است که بیشتر به رابطه آن با هویت دینی بازمیگردد در بازنویسی کتابهای درسی، هویت دینی (اسلامی-شیعی) جایگاه برتری پیدا میکند و در برابر، هویت ملی مورد بیمهری قرار میگیرد. در گفتمان حکومت اسلامی، هویت ایرانی به عنوان یک واقعیت و داده تاریخی-سیاسی پذیرفته شده، ولی همزمان کوشش میشود تا تعلق به سرزمینی به نام ایران، با هویت اسلامی-شیعه ادغام شود. به عبارت دیگر، برخلاف سالهای پیش از ۱۳۵۷، هویت مستقل ایرانی، جدا از هویت اسلامی یا وجود ندارد و یا به گونهای منفی معرفی شده است. از همین رو، به نظر میرسد که کتابهای درسی با وسواس فراوان خواستهاند با فرهنگ و ذهنیت سالهای پیش از ۱۳۵۷ در برخورد با هویت ملی فاصله بگیرند. هجوم اعراب به ایران در دوران صدر اسلام و از هم پاشیدن امپراطوری ساسانی از جمله رویدادهای تاریخی حساسی است که برخورد با آن، نحوه نگرش به هویت ملی را تا حدود بسیاری آشکار میکند. در حالیکه در کتابهای درسی پیش از ۱۳۵۷ هجوم اعراب به ایران بهعنوان یک تراژدی ملی قلمداد میگردید، در کتابهای تاریخ پس از ۱۳۵۷، پیروزی اعراب به گونهای مثبت ارزیابی میشود: “خسرو پرویز مردی خودخواه بود. پیامبر بزرگ اسلام (ص)، نامهای برای او نوشت و او را به دین اسلام دعوت فرمود، امّا خسروپرویز نامه پیامبر را پاره کرد” (تاریخ سال چهارم دبستان، ۱۳۷۳ ص۱۲۴). در ادامه درس به سقوط ساسانیان و علل آن، بیآنکه سخنی از حمله “اعراب” به میان آید، اشاره میشود: “هنگامی که یزدگرد سوم به پادشاهی رسید، اوضاع کشور آشفته بود. جنگهای طولانی ساسانیان و رومیان سبب ناتوانی دولت ساسانی شد و جز فقر، بیماری و گرسنگی نتیجهای برای مردم نداشت. در همین هنگام کمکم خبر ظهور اسلام به گوش ایرانیان نیز رسید. سرانجام در جنگی که ساسانیان با مسلمانان کردند، مسلمانان پیروز شدند، زیرا ایمان اسلامی به آنها قدرت زیادی داده بود. مسلمانان وقتی که ایران را فتح کردند، برای مردم یگانهپرستی، آزادی و برادری را به ارمغان آوردند”. (ص۱۲۶). مقایسه تاریخ نویسی پیش و پس از سال ۱۳۵۷ نشان میدهد که قهرمانان و شخصیتهای مثبت و منفی رمان ملی ایران گاه بسیار متفاوتند و چند و چون بیان رویدادها هم دستخوش دگرگونی شده است. کتابهای درسی دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ نگاه منفی خود به دوره پیش از اسلام را پنهان نمیکنند و روایت جدیدی از تاریخ ایران باستان و نقش شخصیتهای اصلی آن طرح میشود: “سران مادها، مانند بسیاری از پادشاهان دیگر، هنگامی که به پیروزی رسیدند به مردم ستم کردند. مردم نیز از کمک به آنها خودداری کردند. پارسها از این ضعف استفاده کردند و به جنگ با مادها برخاستند و آنها را با رهبری شخصی به نام کوروش شکست دادند” (تاریخ سال چهارم دبستان، ۱۳۷۳، ص۱۰۷). در درس بعدی همین کتاب درباره انوشیروان گفته میشود: “انوشیروان به وضع کشور، آن طور که خود میپسندید، سر و سامان داد. دانشگاه جندیشاپور را برای شاهزادگان و درباریان تأسیس کرد. از بناهای معروفی که به دستور انوشیروان ساخته شد، طاق کسری است. او هزینه زیادی برای ساختن این بنا، صرف کرد. وی از مردم این هزینه را به زور میگرفت” (ص۱۲۳).از دهه ۱۳۸۰ کتابهای درسی تا حدودی در برخورد خود با هویت ایرانی پیش از اسلام تعدیل کردند بی آنکه این بازبینی به معنای بازگشت به گفتمان ناسیونالیستی سالهای پیش از ۱۳۵۷ باشد. هویتی اسلامی در همهجا حضوری پررنگ دارد وهویت ایرانی بیشتر در وجه فرهنگیاش مورد توجه قرار میگیرد: “پس از ورود اسلام به ایران، عقاید و ارزشهای اسلامی دگرگونی بزرگی در فرهنگ ایرانیان پدید آورد. البته دستهای از رسوم و آیینهای ایرانیان مانند جشن نوروز که مغایرتی با تعالیم اسلام نداشتند، بر جا ماندند و ادامه یافتند. پذیرش اسلام، ایران را به جهان اسلام پیوند زد و ایرانیان با بهرهگیری از تعالیم اسلام در شکوفایی و گسترش ایرانیان از دین اسلام نیرو و حیات گرفتند” (تعلیمات اجتماعی، سال نهم، ۱۳۹۶، ص ۱۲۴). آثار باستانی پیش از اسلام بار دیگر در کتابهای درسی مورد توجه قرار میگیرند:”پاسارگاد در حدود ۱۳۰ کیلومتری شیراز قرار دارد. وقتی اتومبیل به پاسارگاد رسید، همه پیاده شدند. پویا به اطراف نگاهی کرد و گفت: ببینید، آرامگاه کوروش در اینجا قرار دارد… علیرضا پرسید: کوروش که بود؟ پویا جواب داد: کوروش مردی از قوم پارس بود. او پس از جنگهای فراوان با مادها آنها را شکست داد و حکومت قدرتمند هخامنشیان را به وجود آورد. کوروش پادشاهی خردمند و باهوش بود. او با مردم سرزمینهایی که فتح میکرد با احترام و مهربانی رفتار میکرد” (تعلیمات اجتماعی، سال چهارم، ۱۳۹۶، ص۵۱). توجه به هویت ایران باستان، در همه جا همراه است با یادآوری تعلق به هویت اسلامی: “بازدید از موزه تازه تمام شده بود که صدای اذان از بلندگوها به گوش رسید. سپس همگی به نمازخانهای که در نزدیکی موزه بود، رفتند و در آنجا نماز خواندند” (تعلیمات اجتماعی، سال چهارم، ۱۳۹۶، ص۴۹).نسل جدید کتابهای درسی با وجود برخورد معتدلتر با تاریخ ایران باستان، همان نگاه دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ را به حمله اعراب، شکست نظامی ساسانیان و فتح ایران دارند: ” در اواخر حکومت ساسانی، مردم روز به روز ناراضیتر میشدند؛ زیرا مجبور بودند مالیات زیادی بپردازند تا هزینههای جنگ با رومیها تأمین شود. از سوی دیگر، پادشاهان به فکر خوشگذرانی بودند و به مردم توجّهی نداشتند و یا پیام دین اسلام برادری و برابری بود. وقتی عربهای مسلمان به قلمرو ایران حمله کردند و سپاه ساسانی را شکست دادند، مردم نواحی مختلف ایران به تدریج اسلام را با آغوش باز پذیرفتند (تعلیمات اجتماعی، سال چهارم، ۱۳۹۶، ص۶۲). یکی دیگر از نکاتی که در پژوهشها بر روی کتابهای درسی مورد توجه قرار گرفته است، کمتوجهی به تاریخ پیش از اسلامِ ایران است. به نظر صالحی عمران، عابدینی بلترک و منصوری، کتابهای درسی کمتر به قهرمانان قبل از اسلام میپردازند. یکی از دلایل این امر میتواند ناشی از جهتگیری سیاسی برنامهریزان درسی و همچنین جهتگیری دینی آنها باشد. بنابراین به عنوان نمونه؛ به ندرت جشنهای ملی از جمله عید نوروز و آداب و رسومی چون هفتسین و سیزده به در، که در شکل دادن به هویت ملی نقش اساسی دارند، در کتابهای مورد بررسی بحثی به میان آورده شده است (صالحی عمران، عابدینی بلترک و منصوری،۱۳۹۷، ص۳۰).بررسی دو دوره تاریخی (پیش و پس از ۱۳۵۷) در ایران قرن چهاردهم خورشیدی، بهروشنی نشان میدهد که چینش هویتی در گفتمان رسمی، نوعی تصمیم سیاسی-ایدئولوژیک نهادهای حکومتی است و آنها هستند که میخواهند از بالا به روندهای هویتپذیری جوانان سمت و سو دهند. مطالعه موردی رابطه جوانان با نهاد آموزش در آنچه به هویت ملی مربوط میشود، نشان از وجود شکاف میان هویت انتصابی از سوی نهادهای رسمی (آموزش) و تجربههای هویتی شخصی جوانان در سالهای پس از ۱۳۵۷ دارد. این شکاف، همانگونه که در شماری از پژوهشهای میدانی هم بهروشنی به آن اشاره شده، یکی از منابع اصلی تنشها و سردرگمی هویتی در میان جوانان هم به شمارمیرود. بازخوانی ادبیات پژوهشی پیرامون هویت جوانان حکایت از این میکند که روندهای هویتپذیری آنها در جامعه امروز ایران، بر بستر سه تنش مهم شکل میگیرد. تنش اول، بیاعتبارشدن نسبی نهادهای رسمی مانند آموزش است که در روندهای هویتیابی جوانان نقش فعالی به عهده دارند. کاهش مشروعیت این نهادها بهویژه به فلسفه و سمت و سوی گفتمان آنها، تلاش برای تحمیل یک هویت بسته و عبوس از بالا، روشهای سختگیرانه و آمرانه مربوط میشود. تنش دوم به بحران هویت جمعی در کشوری با یک حکومت دینسالار مربوط میشود. حضور دین حداکثری در همه عرصههای اجتماعی از آموزش تا حوزههای دیگر فرهنگی و اجتماعی و نیز در رسانههای جمعی، سبب شکلگیری شکافهای آشکار و پنهان میان جوانان و دین دولتی و گفتمان دینی میشود. حکومت دینی در عمل رابطه با امر قدسی و معنویت را آسیبشناسانه کرده است چرا که همه این مقولهها از وجه شخصی، معنوی و اخلاقی تهی شدهاند و به صورت امری هنجاری و تحت نظارت دولت درآمده و گاه شکل تحمیلی و اجباری به خود گرفتهاند. دولتی شدن دین و دینِ دولتی با تحولات ذهنیتی جامعه ایران و تنوع روزافزون رابطه با امر قدسی، معنویت و دین و دینداری (و بیدینی) همسو نیست و خود این موضوع در بدبین کردن و سرخوردگی جوانان از نظام آموزشی مؤثر است. تنش سوم به آشفتگیها و سردرگمی در رابطه میان منابع و مراجع (رفرنسهای) اصلی هویتی در گفتمان رسمی باز میگردد. اگر در دوران پیش از ۱۳۵۷ نوعی انسجام گفتمانی در نظام آموزشی ایران و سایر نهادهای رسمی پیرامون هویت ملی وجود داشت، در چهار دهه گذشته، این انسجام در شکل و محتوا جای خود را به نوعی اغتشاش و ابهام گفتمانی داده است. نظام آموزشی در وجه گفتمانی و نیز در فعالیتهای جمعی، هویت دینی را وجه اصلی هویت جمعی به شمار میآورد، برای هویت ملی نقشی تکمیلی و ثانوی قائل است و هویتهای قومی را به حاشیه میراند. در درک و فلسفه نظام آموزشی هویت جمعی از نوعی مشروعیت دوگانه (شیعه و ملی) برخوردار است و هویت ملی جدا از هویت دینی وجود ندارد. مشروعیت دوگانه هویتی به معنای تعادل و همسنگی میان این دو هویت نیست، چرا که دو رفرنس بهگونهای نامتعادل مطرح میشوند، ناپیوستهاند و همواره سمت و سوی یکسانی ندارند. گاه هویت دینی برجسته و اصلی میشود و زمانی هر دو هویت در کنار یکدیگر وجود دارند. همزمان مصداقها و نشانههای این دو هویت به یکسان مورد توجه قرار نمیگیرند چرا که موضوعات دینی حضوری نظاممند (سیستماتیک) در برنامه آموزشی دارند و در همه جا حتی در کتابهای علمی هم مطرح میشوند. تکیه بر هویت دوگانه همراه است با نادیده گرفتن و یا به حاشیه راندن کامل هویتهای جمعی دیگر بهویژه در آنچه به هویت قومی و یا اقلیتهای دینی باز میگردد.تنشهای هویتی در تجربه جوانان، هم ریشه در تناقضات و تضادهای درونی نهادی مانند آموزش دارد و هم به این موضوع مهم مربوط میشود که گفتمان آموزشی بهجای حرکت از نیازها، مطالبات هویتی و واقعیتهای جامعه بیشتر به دغدغههای ایدئولوژیک و سیاسی حکومت توجه میکند. نتیجه این چینش و سلسله مراتب هویتی نوعی بلاتکلیفی و آشفتگی هویتی در میان جوانان است که به اشکال گوناگون در تجربههای هویتپذیری آنها بازتاب مییابد. بازخوانی پژوهشهای گوناگونی که پیرامون موضوع هویت جمعی (ملی، دینی و قومی) صورت گرفته نشان میدهد که نسل جدید در تجربههای هویتیابی خود با مجموعه این تنشها دست و پنجه نرم میکند. تنشهای هویتی گوناگون که در پژوهشهای بر روی جوانان از آن سخن به میان میآید نشان میدهند که هویت ملی و یا سایر هویتهای جمعی، موضوعات انتزاعی و جدا از تجربههای مشخص جامعه نیستند. نهادهای رسمی هویتساز از بالا نمیتوانند بهگونهای آمرانه و یکسویه، جامعه را به پذیرش و درونی کردن نوع خاصی از هویت وادار کنند. هویت جمعی نتیجه نوعی کنش ارتباطی متقابل و “بده بستان” مداوم میان نهادها، گفتمانها و کسانی است که بطور مشخص در تجربههای هویتی شرکت میکنند. اگر در جامعه مقاومت هویتی در برابر خوانش رسمی هویت جمعی شکل میگیرد، برای درک آن باید به سراغ شکافهایی رفت که در تجربههای روزمره و مشخص وجود دارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر